در حال رفتن به سر کار هستم و از پنجره به بیرون نگاه میکنم.هوا سرد و بارونیه.یه روز باید بشینیم درباره آدمای سر کارم بنویسم اما به طور خلاصه بگم که فکر نمیکردم واقعا آلمانی ها این مدلی باشن. اینقدر گرم و صمیمی و مهربون.شاید هم کالچر شرکتشون باشه .در این حد پشتیبان هم بودن معرکه ست.امیدوارم امروزم عالی پیش بره. خوابم میاد و به سختی بیدار شدم.امروز اومدم باید بخوابم یه ساعتم شده بعد شروع کنم به درس خوندن وگرنه میپوکم.برچسبها: یادداشت ها بخوانید, ...ادامه مطلب
دلیلش رو نمیدونم ولی دو روزه صبح خیلی زود که هنوز هوا گرگ و میشه بلند میشم تو خواب و بیداری گوشی رو میگیرم دستم با چشمای نیمه باز میرم پشت پنجره از خیابون و اسمون عکس میگیرم و صبح وقتی بیدار میشم پشمام میریزه از کار خودم.گاهی یهو وسط روز یادم میاد وقتی عکسای گالری م رو میبینم.یعنی کائنات داره بهم چیزی میگه؟....به مامان گفتم که تو بیا من هزینه سفر رو میدم اگه مسئله هزینه هست....البته خودم نمیدونم چرا چنین چیزی رو گفتم.اخه حساب کردم بخوام برای هر کسی سوغاتی بیارم کم کمش دویست یورو میشه عوضش سوغاتی نمیخرم که بدم مامان امیر ببره براشون و مامانم رو با همون پول بیارم ترکیه.سفر هم میشه براش.امیدوارم قبول کنه....دیشب خواب دیدم با دوستم فاطمه ازدواج کردم :lصبح یهو یادم اومد از خنده منفجر شدم...خیلی خوابش طبیعی بود انگار واقعی بود...حالا چرا فاطمه ؟ چون دیروز بهش فکر کردم و خواستم بهش پیام بدم و یادم رفت.....هوا جهنم شده.چقدر گرمههههههههه...برچسبها: یادداشت ها بخوانید, ...ادامه مطلب