زمستان

ساخت وبلاگ
-

بارها آدم ها از من پرسیدند که دوستش داری با عاشقش هستی ؟

و من ماندم چه بگویم!

من از احساسات خودم هم بی خبر بودم!

-

بی شک بپرسند ساعت مورد علاقه ت چیست میگویم همان ساعتی که میروم به رخت خواب!همان ساعتی که بی دغدغه چشم هام را میبندم. ...همان ساعت دوست داشتنی خواب آلودگی....

-

من همیشه از سرما متنفر بودم!

و بهترین فصل برایم بهار و تابستان بود ..

با اینه اهل بهمن بودم اما هیچوقت دلم برایش غنج نرفت عوضش هی میشمردم چند ماه و فصل تا بهار و تابستان مانده.. اما   ....

حالا دلم پاییز و زمستان میخواهد...

هی توی چشمم منظره برفی همین چند ماه پیش است که با هم رفتیم کتاب فروشی توی زیر زمین  و تو کتاب خریدی و بعدش پیاده برگشتیم سمت خانه و تمام تنمان از برف های خشک سفید شده بود.شاید همان کاپشن کرم تنت بود همان کاپشنی که با هم خریدیمش  در همین روزهای سرد زمستان و من  سعی میکردم دست هایم را توی کاپشنت جا بدهم و اخرش مجبور شدی برایم یک دستکش سیاه بخری...که البته از آن چرم ها که خیلی ها داشتند نبود اما دست هام را گرم میکرد و توی سرما دیگر خرت نمیکردم که بخاری من شوی و توی دست هام ها بکشی...

بخدا دلم هوای زمستان های داغ را کرده  ...حتی اگر الان از من بپرسند دوستت دارم یا عاشقت هستم!میتوانم بگویم واقعا دوستت دارم مخصوصا در زمستان. 


برچسب‌ها: یادداشت ها
نوشته شده توسط در 2:44 |  لینک ثابت   • 
بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : زمستان, نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 101 تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1396 ساعت: 6:26