امروز کل جاده ییلاق رو ترکوندیم با آهنگ مورد علاقه من.ساعت زیادی تو جنگل بین درختان گذروندیم و حرف زدیم.ساعت زیادی هم تو جاده.تا الان هم از وقتی رسیدم خونه داریم تلفنی حرف میزنیم.خیلی روزای عجیب و غریب و جالبی هست.امشب بهم گفت که باباش گفته که چرا من کانادا اپلای نکردم و اگه نگران هزینه هاشم بگو بهش که ما حمایتتون میکنیم نگرانش نباشه.از همین الان حس احترام من به این مرد شکل گرفت.....نفرین به دانشگاه ها وقتی برام ایمیل میزنن و روزم رو خراب میکنن. نه راستش...هیچی نمیتونه روزم رو خراب کنه.حتی این استرس و دغدغه های ریز.خداروشکر. بخوانید, ...ادامه مطلب