مهمونی شنبه

ساخت وبلاگ

شنبه رفته بودیم خونه خانوم ن

طبق معمول غر زدن های خانوم ف شروع شد درباره شوهرش

خانوم ن هم غر میزنه ولی اونقدر آزار دهنده نبست و گاهی هم طنزه حتی.

منم اون روز شلنگ برداشتم همه رو قهوه ای کردم.

چون همیشه سعی میکردم حتی وقتی یکی داره چرندیات میگه شبیه خودشیرین ها بشنوم و دلداری بدم

ولی واقعیت این بود که از این همه آدم خوبی بودن خسته شده بودم.

اصلا هم برام نیست با کسی دوست بمونم یا نه.

خلاصه که به خانوم ف گفتم که وقتی دو نفر تو جمع دعوا میکنن چقدر من اذیت میشم و بهم فشار وارد میشه.این رو گفتم چون بارها تو جمع با شوهرش دعوا کرده بود حتی تو خونه شون که دعوت بودیم.

گفتم که بهتره بره روانشناس و یه فکر اساسی به حال زندگیش بکنه

وقتی هم داشتن شروع میکردن غیبت از همسرانشون مثه همیشه برای اینکه حس بهتری بگیرن چیز دروغین درباره امیر نگفتم ، فقط خوب امیر رو گفتم بدون هیچ شرمساری و خجالتی.

درباره مهریه هم وقتی یکی شون ازم پرسید گفتم نمیگم و یک موضوع خصوصی هست.دقیقا خود این آدم هم چنین اخلاقی داره و خیلی رک هست به رک بودنش هم افتخار می‌کنه منم گفتم مثه خودش باشم.

موقع سرو نوشیدنی هم لب نزذم به هیچی ولی از همه هم شاد تر و رو مود تر بودم.

یکی از بچه ها هم درباره اینکه چه جوری سر یه سایت که ازش خرید اینترنتی می‌کنه رو کلاه گذاشت و به منم گفت همین کارو کنم.منم بدون تعارف گفتم من هرگز چنین کاری نمیکنم.

اگه من قبل بود می‌خندیدم میگفتم وای چقدر جالب خوش به حالت درحالیکه اصلا هم جالب نبود.

در آخر هم از همه زودتر اون جمع سمی رو ترک کردم.


برچسب‌ها: یادداشت ها

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 14 تير 1403 ساعت: 11:08