اضطراب

ساخت وبلاگ

زیر پتو دراز کشیدم چون هوا ابریه و برعکس دیروز نور خورشید کم جونه .‌سردمه ولی همچنان اصرار دارم لباس تابستونی بپوشم.دلم میخواد گریه کنم خیلی بده که یکشنبه عصر تنها باشم هوا ابری باشه و یک سریال ناراحت کننده رو هم تموم کرده باشم و قرار باشه برم پشت لپ تاپ چون باید برای ارائه سه شنبه سر کار خودم رو آماده کنم‌. این روز ها من مضطرب ترین آدم دنیام.حتی تایم هایی که با همکار هام قهوه میخورم یا قدم زنان باهاشون از یه ساختمون به ساختمون دیگه برای صرف ناهار میرم یا وقتی ازم میپرسن آخر هفته چطور بود من استرس میگیرم اما بیشترین استرس رو وقتی دارم که باید هر روز کاری که میرم تو جلسه روزانه شرکت کنم و بگم چه کردم و چه قراره انجام بدم.من هنگ میکنم و دچار شکم درد میشم گلوم خشک میشه کم مونده دچار پنیک اتک بشم و کلمات انگلیسی در حالی که هیچ کنترلی روشون ندارم از زبونم خارج میشه.من مطمئنم این مشکل بیشتر از هر چیزی به شخصیتم برمیگرده نه به زبان.به شخصیت بی اعتماد به نفس ترسویی که دارم

حالا نمی‌دونم چرا قبول کردم که پروژه ای که انجام دادم رو بهشون ارائه بدم.شاید چون فکر میکنم که تمرین خوبیه برام.اما همچنان موجود ترسوی وجودم داد میزنه که از پس هیچ کاری بر نمیام.

من خسته م اما همچنان ادامه میدم به امید روزی که به آرامش برسم.


برچسب‌ها: یادداشت ها

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 12:59