آن شب 2

ساخت وبلاگ
رفتم خونه امیر خونه تمیز تر از همیشه بود.هر دو نشستیم به درس خوندن و گاهی وسطش یه حرفی میزدیم..نمیدونم چه حرفی شد که بحث رسید سر خوردن آب جو

به هر حال منم انگار شیطون رفته باشه تو جلدم گفتم میخوام بخورم یکم 

بعد اونم مقاومت میکرد که نه خوب نیست و شب امتحانته این چه کاریه.

از اون اصرار و از من انکار اخرشم مجبورش کردم بهم یکم بده بخورم فقط به زبونم بخوره ببینم چه طعمیه.

اونم ریخت یکم تو سر بطری دلستر.شاید یک سوم بطری هم نمیشد خوردمش و نشستم درس خوندن.

بعدشم رفتم دوش گرفتم شاید یه ساعت بعد هم م.س.ت شدم!!!برای اولین بار

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 97 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50