آن شب 1

ساخت وبلاگ
از سلف مرکزی اومده بودم خونه.کدو خورشتی و نون خوردم.دلم خواست برم پیش امیر.اونم تنها بود.وسایلم رو جمع کردم و خواستم برم که همخونه م ازم پرسید کجا میری؟

منم خواستم بگم به تو ربطی نداره ولی به جاش گفتم دارم میرم خونه ناهید:)

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50