شب

ساخت وبلاگ
به محض رسیدن به خونه، امیر برای شام دعوتم کرد و من هم بی تعارف قبول کردم.شب هم بعد شام که لازانیا سفارش دادیم امیر برام قهوه درست کرد به شدت سر درد داشتم از کم خوابی و یه ژولوفن هم خوردم.بهتر شدم و درس خوندم و امیر رو مجبور کردم جلوم بشینه براش درس توضیح بدم و  نزدیک 40تا اسلاید و یه درس دیکه رو خوندم کنارش و نکته برداری کردم.شب قبل از خواب بهش گفتم ترکم نکن.حرفم احمقانه بود...هیچوقت به اینده اعتماد نمیشه کرد

گفتن نداشت.عمیقا معتقدم که رفتنی رو باید ول کنی بره چون بالاخره یه روز میره....

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 4:50