ا.ی.ر.ا.ن

ساخت وبلاگ

همدم از ایران بدم می آید.خیلی.از همه چیزش.فرهنگش ، 90 درصد مردمش،سیستم اداری اش،کارمند های اداری اش،سینمایش،بی پولی اش،بیکاری اش،گشت ارشادش،صدا و سیمایش،حجاب برترش ،دزدی و احتکارش،بی قانونی اش....

همه چیز این اقلیم حالم را بهم میزند.همه چیزش.

آتقدر منزجرم که دلم میخواهد حتی تابعیتم را عوض کنم.شناسنامه ام را عوض کنم.حتی فارسی را یادم برود.آنقدر منزجرم که دلم میخواهد تف کنم توی صورت تک تک آن هایی که این ویرانه را ساختند و ادعا میکنند اینجا گل و بلبل است .

نمیدانم از کی بیزار شدم.از وقتی که معنای اجبار را فهمیدم!شاید هم ایران باعث شد بفهمم اجبار یعنی چه.ایران باعث شد که بفهمم زخم و بی پولی و زیر اب زنی یعنی چه.از وقتی پرده را کنار زدم و کوه و منظره روبروی خانه دیگر سرسبزی اش را از دست داده بود و فقط ویلاهای چند طبقه بود.ویلاهای اعیانی چند طبقه که در   دامنه کوه هم به چشم میخورد.نوک قله هم ویلا بود.چسبیده به کوه هتل چندین طبقه بود.آن موقع فهمیدم پول که داشته باشی دامنه و قله و بیراهه فرق نمیکند.برایت راه میسازند.پول میدهی و راه میسازند.پول میدهی و قانون هم دیگر مهم نیست.اصلا قانون برای ما معمولی هاست.ما معمولی ها که شغل نداریم.دست فروش میشویم.مداد و پنکیک توی مترو میفروشیم.ما معمولی های هیچی ندار که اجبار و زخم و تحقیر و قانون برای ماست.

 

پ.ن:

''آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی

روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه''

بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 21 فروردين 1399 ساعت: 13:56