مسافرت یهویی

ساخت وبلاگ

از شنبه که چندین بار جزوه ها رو زیر و رو کردیم گفتیم بریم یه دور نمونه سوالات رو هم بخونیم و یهو با حجم زیادی از سوالات مفهومی و سخت روبرو شدیم که باعث شد قید رفتن به فستیوال موسیقی رو بزنیم.نشستیم سوالات رو خوندیم و چندین بار دیگه جزوه رو. شام هم امیر جون املت درست کرد و بعد میز ناهار خوری رو آماده کردیم برای امتحان خوشبختانه امتحان اولی آنلاین بود.ساعت یک شب هوا بارونی شد.خیلی اینجا بارون های یهویی قشنگی میاد و هوا خنکه مخصوصا شب ها.
صبح از خواب بیدار شدیم صبحونه خوردیم و بازم مرور کردیم و آماده شدیم برای امتحان. سوالاتش سخت بود ولی خداروشکر تا جایی که تونستم جواب دادم و فکر میکنم قبولم.
بعد از امتحان هم تصمیم گرفتیم بریم سفر یه روزه. بارون تندی هم می‌بارید.تا ما ناهار بخوریم آماده بشیم طول کشید ساعت دو و چهل دقیقه قطار میومد که ما ساعت دو و نیم نزدیک راه آهن اصلی بودیم.تو مترو نشسته بودیم و خداروشکر میکردیم که میرسیم به قطار که یهو یه ایستگاه مونده برسیم قطار متوقف شد و گفتن که طول می‌کشه یکم تا راه بیفته. خلاصه که کلی دویدیم و تلاش کردیم دقیقا قطار اون شهری که می‌خواستیم بریم از جلوی چشممون رفت.نفس نفس میزدم و به امیر در همون حالم پیشنهاد کردم بریم یه شهر دیگه. یعنی عاشق این همه برنامه ریزی در سفرم :)))
بله سوار قطار دیگه ای شدیم و راهی شهر دیگه ای شدیم.یک ساعت تو راه بودیم و قطار از بین جنگل ها و مناظری رد میشد که شبیه خواب و رویا بود.رودخونه ها و جنگل های انبوه و قلعه و کوه و روستاهای کوچیک وسط جنگل ها و تپه ها... اصلا نمیتونم توصیف کنم زیبایی تمام مسیر رو. به شهر مورد نظرمون رسیدیم و کلی توش گشتیم.شهر قشنگی بود.هوا هم خنک بود.کلی عکس گرفتیم. چقدر هم من عکس هام رو منتشر میکنم.بدبختانه تنبل ترین آدم توی دیدن دوباره عکس هام هستم چه برسه بخوام جایی منتشرش کنم.یعنی ونیز رفته بودیم هنوز عکس های که امیر با دوربین گرفت ندیدم ://
کلی گشتیم و آخرش هم دوباره با قطار برگشتیم تو راه خاله اینا زنگ زدن صحبت کردیم باهاشون. یکم هوا بارونی شد و یهو امیر پرید سمت دیگه قطار پشت پنجره. یه رنگین کمون بزرگ و خوشگل تو آسمون بود.خیلی قشنگ بود.یکم بعد هم رسیدیم خونه و منم شروع کردم سالاد ماکارونی آماده کردن که فردا ناهار امیر هم بشه.
باقالی های خیس داده هم شستم و پاک کردم و فریز کردم فردا ایشالا باقالی پلو درست کنم.
پس فردا هم سالروز ازدواج من و امیر جونه.
کار خاصی برای هم نکردیم.من که فکر نمیکنم بهش.امیر هم انگار ایده ای نداره و نگرانه چی بخره برام.
احتمالا فقط بریم شام بخوریم بیرون فعلا.همین.
کلی کار و خرید دارم برای خودم از لوازم بهداشتی آرایشی تا لباس که انجام نمیدم همش برای خودم وقت کم میارم نمی‌دونم چرا.
من برم بخوابم که فردا باید آماده شم برای امتحان بعدی و کلی درس بخونم.
شب بخیر


برچسب‌ها: یادداشت ها

سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ^~^ ۳:۳۱ ق.ظ + نیکا ^~^




بارون...
ما را در سایت بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khodkoshi-vazheha بازدید : 48 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 19:18